شیوا : چطور میشه آدم خیامرز می کنه ؟ ( خمیازه )
+ شیوا که بیماری تنفسی گرفته بود . او که سابقه چندین بار غیبت از کلای های پیش دبستانی رو در پرونده اش داشت گفت : مریضی خوبه آدم غایب می کنه !
شیوا
: دعا کن معصومه نیاد مدرسه به من آبله مرغون بده . برا چی میگن آبله مرغون ؟ آها . اول از مرغا شروع میشه ؟ اول مرغا می گیرن بعد آدما ؟ -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: بابا چی میشه آدم آبله مرغون می گیره ؟ تب مب کنه ؟ گفتم
: آره . گفت
: خارش داره ؟ گفتم
: آره . گفت
: از بینی اش دماغ میاد ؟ گفتم
: آره .گفت
: دستمال خیس میندازه پیشانیش ؟ گفتم :
آره . گفت
: پاشو تو آب می کنه ؟ گفتم
: آره . گفت
: چقدر خوبه آبله مرغون . ازش خوشم اومد ! -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ مادر شیوا چون دید که شیوا دکتر بازی می کنه بهش گفت : بزرگ شدی دکتر بشو . شیوا : من میخوام آرایشگر بشم . من از دکتر بدم میاد چونکه تو شکم آدمو می بینن . اه . من آرایشگرو معلم میشم . کدومشون بهتره ؟
+ شیوا : از خدا نمی ترسی ؟ مادرش گفت : نه . شیوا : از شیطان می ترسی ؟ مادر : آره . چون شیطون به خدا گفته من همه ی بنده هاتو گول می زنم می برم جهنم . شیوا : بعد اونم قبول کرد ؟!
+ شیوا : خدا شیطانو آفرید یا خودش دنیا اومده ؟!
چرا بعضی ها بت می پرستن ؟ خودشون درست می کنن و بعد می پرستن ؟ مگه نمی دونن خدا داریم ؟ -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیطان با غول دوسته با آدمای بد ؟ اونا شیطان می پرستن ؟ کی به شیطان کار بد یاد داده ؟ از خودش در آورده ؟؟؟ -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا صبح با کسالت بیدار شد . گفت : خوابم میاد . مادرش گفت : امروز و فردا که بری مدرسه 2 روز تعطیلی ( پنجشنبه و جمعه ) . شیوا : فقط 2 روز ؟ کاشکی 5 روز بود !
شیوا
: من مدرسه رو دوست ندارم . مادر
: چرا ؟ شیوا
: چونکه عروسکم رو نمی بینم . ( عروسک جدیدی بود که تازه براش خریده بودن 9 -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا : بابا امروز تعطیلی ؟ گفتم : نه . شیوا : پس چرا من خواب دیدم تو گفتی فردا تعطیلم ؟!گفتم : خوابه دیگه . گفت : پس چرا مامان خواب می بینه بچه فلانی فلانه درست میشه ؟؟؟
+ شیوا : اصول دین چندتاست ؟ 5 تاست : اول توحید دوم عدر سوم نبوت چهارم امامت پنجم معاله روز قیامت !
+ داشتم داستان می گفتم : یه روز سلمان رفت خونه حضرت فاطمه . دید که داره گندم آرد می کنه و دستاش پینه بسته بود . حسنین هم گریه می کردن و اونا رو هم باید آروم می کرد . سلمان گفت " دختر پادشاهان ایران و روم چه زندگیی دارن اون وقت شما اینطور ؟ " بعد با گریه رفت . شیوا : قهر کرد ؟ گفتم : نه . ناراحت شد .گفت : از دست اون ؟ گفتم : نه . از این ناراحت شد که چرا دختر پیامبر زندگی سختی داره .
همه ما می دونیم ، انسان توی سختی که رشد می کنه ؛ با تمام وجودم می گم امیدوارم من هم بیشتر از هر روز دیگه ای معنای این حرف رو درک و عاقبت به خیری را در پرونده اعمالم ثبت کنم . -
مادر یوسف
نظر
+ شیوا در جواب مادرش که از او تقاضای آب کرده بود گفت : از یخچال آب بیارم دهن بزنیم ؟ ( یعنی کوزه آب رو بیارم . دیگه لیوان نیارم - آی تنبل )
+ شیوا : چشم گربه خطیه ؟ گفتم : مردمک چشم ما گرده مال گربه یه خطه . شیوا : چرا چشم گربه خطیه ؟
+ شیوا : بابا ! بیا یه چیز شخصی بهت بگم ( در گوشی ) . از این به بعد جوانه و شیر هر روز بخر - جوانه ماش درست کن شیر هر روز بخر بخورم موهای من زودتر بزرگ بشه .
+ از خانم پرسیدم : امروز چندمه ؟ شیوا : جمعه . آره ؟
داشتیم هواشناسی رو می دیدم . شیوا : الان ( دمای هوا ) چنده ؟ گفتم : 18 درجه . گفت : یعنی چی ؟ گرمه یا سرد یا معمولی ؟